کد مطلب:173364 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

شهادت امام حسین
راوی گوید:

وقتی سیدالشهدا زخم های بسیار بر بدن مباركش وارد شد، صالح بن وهب مری (مزنی) با نیزه امام علیه السلام را هدف قرار داد و آن مظلوم، از بالای اسب بر زمین افتاد. دوباره آن غیرت الله، از روی خاك برخاست و چون كوه استوار ایستاد.

راوی گوید:

شمر پلید صیحه زد كه چرا كار این مرد را تمام نمی كنید؟

در این هنگام گروهی به امام حمله ور شدند و او را محاصره كردند.

زرعة بن شریك، ضربه ای بر شانه مبارك امام علیه السلام زد و حضرت سیدالشهدا نیز ضربتی بر او زد و او را بر روی زمین انداخت.

با ضربه ی شمشیر، امام علیه السلام به روی زمین افتاد و از شدت ضعف، گاهی برمی خاست و گاهی می نشست.

فطعنه سنان بن انس النخعی فی ترقوته، ثم انتزع الرمح فطعنه فی بوانی صدره. ثم رماه سنان ایضا بسهم، فوقع السهم فی نحره؛ سنان بن انس، نیزه بر گردن آن حضرت زد و بار دیگر نیزه را بیرون كشید و بر استخوان های سینه ی مبارك آن حضرت زد.

حضرت علیه السلام تیری كه در گلوی مباركش بود را از گلو بیرون كشید و هر دو دستش را زیر گلوی مبارك گرفت و چون پر از خون گردید، بر سر محاسن شریف می مالید و می فرمود:

هكذا القی الله مخضبا بدمی مغصوبا علی حقی؛ كه به همین حال خدا را ملاقات می نمایم كه به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند.

عمر بن سعد، به خبیثی دیگر گفت: وای بر تو! حسین را راحت كن!

راوی گوید:

خولی بن یزید اصبحی به سرعت آمد تا سر مطهر امام علیه السلام را از بدن جدا كند، ولی لرزه بر بدن او افتاد و از آن كار اجتناب كرد.

سنان بن انس نخعی، از اسب پیاده شد و شمشیر را بر حلق خامس آل عبا فرود آورد و می گفت:

والله انی لاجتز رأسك و اعلم أنك ابن رسول الله و خیر الناس أبا و أما؛ به خدا سوگند سر از


بدنت جدا می كنم و حال آن كه می دانم و تو فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و بهترین مردم از جهت پدر و مادر هستی.

آن شقی ترین مردم، سر مقدس بنده ی خاص حضرت حق را از بدن شریف آن حضرت جدا كرد. [1] .

راوی گوید:

در آن ساعت كه حضرت سیدالشهدا علیه السلام به درجه رفیع شهادت نایل آمد، گرد و غبار شدیدی كه سیاه و تاریك بود به آسمان برخاست و در آن میان، باد سرخی وزیدن گرفت كه چشم هیچ كس نمی توانست جایی را ببیند.


[1] بنا به قولي كه معروف مي باشد، اين عمل، به دست شمر لعين صورت گرفت.